سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مدیر وبلاگ
 
زیباترین
مطالب خودم و چیزای جالب
آمار واطلاعات
بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 5
کل بازدید : 25760
کل یادداشتها ها : 11
خبر مایه


حالش خوب نبود. فشار کار، مریضش کرده بود    .

اصرار مى کردم که مرخصى بگیر، استراحت کن. یا برویم مسافرت. براى سلامتیت خوب است .

اولش قبول نمى کرد.امّا بالأخره راضى شد مرخصى بگیرد و برویم مسافرت.

هرجا مى رفتیم، فکر و ذهنش جبهه و جنگ بود.

آن قدر که دیگر زده شدم. گفتم «جنگ که تموم شد، چرا ولش نمى کنى؟»

گفت «هرچى داریم، از جنگ داریم».

نمى دانم که چه شد که پایش راکرد توى یک کفش که برویم شلمچه; همان مرخصى چند روزه را.

گفت :«وقتى مى رم شلمچه، یاد دوستام مى افتم. خیلى خاطره دارم.»

قبول کردم .خانوادگى رفتیم شلمچه.
خاطره شهید صیاد شیرازی از زبان همسر
شهید صیاد شیرازی


      میدانم چه...